جدول جو
جدول جو

معنی قنداق کردن - جستجوی لغت در جدول جو

قنداق کردن
(دَ)
بستن شیرخواره را در قنداق، بستن حولۀ یک پارچۀ تر پیرامون سینه و پهلو و پشت مبتلای به ذات الریه و ذات الجنب. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
قنداق کردن
بستن شیرخواره را در قنداق
تصویری از قنداق کردن
تصویر قنداق کردن
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(شُ دَ)
کنایه از اعراض کردن باشد. (برهان) (انجمن آرا) (از آنندراج). رو برتافتن. (آنندراج).
- دندان بر چیزی کردن، کنایه از طمع و توقع و خواهش آن داشتن است. (از آنندراج).
، کنایه از مضایقه نمودن باشد. (برهان) (از آنندراج). دریغ داشتن. (آنندراج) :
از لب و دندان وی گر بوسه ای سازم طمع
لب چه بگشایم که با من او چه دندان می کند.
سراج الدین سگزی (از انجمن آرا)
لغت نامه دهخدا
(ذَ / ذُو زَ دَ / دِ شُ دَ)
تشتی. تشتیه. مقابل ییلاق کردن
لغت نامه دهخدا
(فَ / فِ کَ دَ)
از قاچاق ترکی + کردن فارسی. گریزاندن از گمرک. ادا نکردن باج. مال التجاره را به نهانی از عشار یا از راهی غیرمسلوک بردن تا ادای باج و گمرک آن نکنند. بهرجه
لغت نامه دهخدا
(بِ زَ دَ)
بخنده درآوردن. خنداندن. خندانیدن. (یادداشت بخط مؤلف) ، شکافته کردن. شکفته کردن:
گفت در گوش گل و خندانش کرد
گفت با لعل خوش و تابانش کرد.
مولوی.
نار خندان باغ را خندان کند
صبحت مردانت چون مردان کند.
مولوی
لغت نامه دهخدا
(نُ)
مباشرت کردن. جماع کردن. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
بقلم آوردن محسوب کردن محسوب داشتن: شوپنهاور همه قوای باطنی را انواعی از اراده قلمداد کرده است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بنداز کردن
تصویر بنداز کردن
مباشرت کردن جماع کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بندار کردن
تصویر بندار کردن
مباشرت کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دندان کردن
تصویر دندان کردن
اعراض کردن، مضایقه نمودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پندام کردن
تصویر پندام کردن
ایجاد ورم کردن آماس آوردن: (و آن آب که نه فاتر بود و نه سرد شکم پندام کند و معده راست گرداند) (الابنیه)
فرهنگ لغت هوشیار
کش رفتن، گریزه کردن متاعی را پنهانی وارد کشور کردن و نپرداختن عوارض گمرکی آن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قاچاق کردن
تصویر قاچاق کردن
لتهريبٍ
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از قاچاق کردن
تصویر قاچاق کردن
Smuggle
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از قاچاق کردن
تصویر قاچاق کردن
faire du trafic
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از قاچاق کردن
تصویر قاچاق کردن
密輸する
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از قاچاق کردن
تصویر قاچاق کردن
سمگلنگ کرنا
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از قاچاق کردن
تصویر قاچاق کردن
চোরাচালান করা
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از قاچاق کردن
تصویر قاچاق کردن
ลักลอบ
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از قاچاق کردن
تصویر قاچاق کردن
kusafirisha magendo
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از قاچاق کردن
تصویر قاچاق کردن
kaçakçılık yapmak
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از قاچاق کردن
تصویر قاچاق کردن
להבריח
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از قاچاق کردن
تصویر قاچاق کردن
偷运
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از قاچاق کردن
تصویر قاچاق کردن
밀수하다
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از قاچاق کردن
تصویر قاچاق کردن
menyelundupkan
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از قاچاق کردن
تصویر قاچاق کردن
तस्करी करना
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از قاچاق کردن
تصویر قاچاق کردن
contrabbandare
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از قاچاق کردن
تصویر قاچاق کردن
contrabandear
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از قاچاق کردن
تصویر قاچاق کردن
контрабандити
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از قاچاق کردن
تصویر قاچاق کردن
контрабандировать
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از قاچاق کردن
تصویر قاچاق کردن
przemycać
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از قاچاق کردن
تصویر قاچاق کردن
schmuggeln
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از قاچاق کردن
تصویر قاچاق کردن
contrabandear
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از قاچاق کردن
تصویر قاچاق کردن
smokkelen
دیکشنری فارسی به هلندی